سلام
راستش نمیدونم چه جوری شروع کنم فقط فهمیدم که باید شروع کنم.من نمیدونم که تو کی هستی،کجای مختصاتی،چی فکر میکنی، اصلا طرز فکرمون چقدر نامربوطه بهم!که مثلا فل این لاوی با احمدینژاد یا اینکه شبها تا فحشش ندی خوابت نمیبره!؟( مثلا گفتما!)یا اینکه اصلا از کجا اینجا پیدات شده!من یکیم مثل تو مثل همهٔ ادمای معمولی دیگه ولی چی باعث میشه که من فکر کنم چیز بنویسمو بخوام که تو بخوونیش؟
شایدم واسه خودم مینویسم شایدم دارم بلند بلند فکر میکنم!شایدم توی دنیای غیر مجزایم هیشکیو پیدا نکردم که بشه باهاش گفتو مزخرف نشنید که گفتو منصفانه حرف حساب شنید که بدونی کسی که داری باش مثلا حرف میزنی! نمیشناستت که بعد از ۱۰۰۰ تا حساب کتاب یه چیزی جوابتو بده خلاصه یکی که خیلی ساده بشه بهش گفتو ازش شنید.همین!
الان که بهتر فک میکنم میبینم که شاید من دنبال دوست صمیمیمم که اینجام! خنده داره که توی ریل پیداش نکردمو جائی که خودش وجود خارجی نداره دنبالش میگردم ! من ۲۶ سالمه یعنی آبان که بیاد میرم توی ۲۶،درسم پارسال تموم شد .دوست زیاد دارم،رفت آمد دارم ،فان داریم،همه چی خوبه اگه بذاره پاییز( الکی! ). نه واقعا در ظاهر که میبینی خوبها ولی از تو چی آخه!یه جاش میلنگه که هنوز نفهمیدم.فقط توروخدا نگو که خوشی زده زیر دلت که خدا میدونه که اینجوری نیست که بدبختی از این بیشتر نیست که با اینهمه موجود زندهٔ اطرافت الان داری دنبال یکی میگردی که نشناسیش نشناستت!
اگه دیدی نمیشناسیمو میشناسیم بهم بگو که تو همونی که توی آسمونا دنبالت میگشتیمو همین نزدیکا بودی.
مرسی که تا آخرش حوصلت اومد.
مرسی که تا آخرش حوصلت اومد.
راستی امروز بلاگر ۱۰ ساله شده.تولدش مبارک.